قطعیت مطلق در بازار ها
قطعیت مطلق در بازار ها
Absolute certainty in the markets
هر کس که درباره ی عدم قطعیت در بازار های مالی حرف می زند و آن را به عنوان یک اصل بدیهی می پذیرد ، در حقیقت از لایه های پنهان و عمق واقعی مارکت بی خبر است . این افراد تنها سطح بیرونی نوسانات و حرکت های تصادفی را می بینند ، در حالی که پشت پرده این بی نظمی ظاهری ، نظمی کامل و قطعی وجود دارد .
این قطعیت از کجا می آید ؟
- برنامه ریزی و هدایت سیستماتیک : بازار یک سیستم خودکار و بی هدف نیست . در بالاترین سطوح ، این بازار ها توسط گروه ها و نهاد های قدرتمند هدایت و کنترل می شوند . افزایش قیمت نفت به یک رقم مشخص ( مثلا ۹۹ دلار ) تصادفی نیست ، بلکه نتیجه یک برنامه از پیش تعیین شده است . این افراد دقیقا می دانند که چه اتفاقی باید بیفتد و بازار را در همان جهت هدایت می کنند .
- ارتبـاط با رویــــــداد های کلان : حرکت های قطعی در بازار ها ، صرفا نوسانات قیمتی نیستند ؛ بلکه نشانه هایی از رویداد های بزرگ تر هستند . افزایش قیمت نفت یک پیش بینی صرف نیست ، بلکه سیگنالی قطعی از یک بحران بزرگ تر ( مانند یک درگیری نظامی یا جنگ ) است که در حال برنامه ریزی است . معامله گری که این قطعیت را درک می کند ، بازار را نه به عنوان یک قمار ، بلکه به عنوان یک نقشه راه برای آینده می بیند .
- قــدرت تحلـــــیل و شهود عمیق : کسانی که به این قطعیت باور دارند ، می دانند که تمام اطلاعات مورد نیاز در دل خود نمودار ها ، قیمت ها و حجم معاملات نهفته است . آن ها با استفاده از یک تحلیل عمیق و شهودی ، می توانند الگو ها و مسیر هایی را ببینند که برای دیگران نامرئی است . این بینش به آن ها اجازه می دهد که به جای شرط بندی بر روی احتمالات ، بر اساس یک دانش قطعی تصمیم گیری کنند .
در نهایت ، کسی که در مورد عدم قطعیت صحبت می کند ، در حال پذیرش یک داستان سطحی و ساده لوحانه از بازار است . او از اینکه می تواند به صورت مطلق و قطعی پیش بینی کند که نفت به ۹۹ دلار می رسد ، مطمئن است و می داند که این حرکت قیمت ، یک بحران را از قبل اعلام می کند . در دنیای او ، شانس و تصادف جای خود را به قانون ، نظم و قطعیت مطلق داده است .
نقد رفتار های سطحی نگر در دنیای معامله گری
در دنیای پر هیاهوی بازار های مالی ، جایی که هر روز با انبوهی از تحلیل ها و پیش بینی ها بمباران می شویم ، نگاه به رفتار بلاگر ها و ولاگر های این حوزه ، خالی از تامل نیست . این افراد ، تا زمانی که موج فکری جامعه به سمت پذیرش ” عدم قطعیت مطلق “ در بازار هاست ، مانند یک پژواک ، همان باور را تکرار می کنند . برای آن ها ، بازار یک اقیانوس بی قاعده است که هیچ راز و رمز پنهانی ندارد . آن ها برای جلب نظر مخاطب و جمع آوری دنبال کننده ، بر طبل این اعتقاد عمومی می کوبند و با جملاتی مانند « هیچ کس نمی داند » ، « مارکت هیچ قطعیتی ندارد » یا « زیر بغل مار نیست » ، خود را در مقام نصیحت گرانی دلسوز جا می زنند . اما بیایید فرض کنیم که اقبال عمومی به ناگاه تغییر کند و مردم به این نتیجه برسند که در دل این هرج و مرج ، نظمی پنهان و قطعیتی مطلق وجود دارد . آنگاه مطمئن باشید که این افراد ، به سرعت تغییر موضع داده و بر این موج جدید سوار خواهند شد . چرا که ماهیت وجودی آن ها نه بر مبنای دانش عمیق ، که بر پایه جذب مخاطب و تکیه بر آمار فالوور ها بنا شده است . اگر نتوانند مخاطب جمع کنند و از این طریق نتوانند به کار های به ظاهر ارزشمندی مانند فروش دوره های آموزشی و … دست بزنند ، دیگر وجود نخواهند داشت . این افراد ، دلقک هایی بیش نیستند که هنرشان در تقلید و تظاهر است ؛ چه با کلمات و اصطلاحات قلمبه سلمبه ، و چه با اراجیف من درآوردی و بی اساس . باید پذیرفت که این فالوور ها و مخاطبین هستند که به این دلقک ها اعتبار می بخشند . این خود شما هستید که با دنبال کردن و اهمیت دادن به آن ها ، جایگاهشان را تثبیت می کنید . در اینجا یک سوال اساسی مطرح می شود : اصلا چه کسی به این افراد اجازه داده که خود را در مقام پند و نصیحت گر برای تازه کاران یا حتی اهالی خبره ترید قرار دهند ؟ چگونه این حق را برای خود قائل شده اند که در جایگاه یک متخصص قرار گرفته و برای دیگران سخنرانی کنند ؟ آیا جز این است که اقبال شما ، به آن ها چنین جرأتی بخشیده است ؟ این چرخهٔ باطل ، تا زمانی ادامه خواهد یافت که خود مخاطبان به این دلقک بازی پایان دهند .
تغییر پارادایم در معامله گری
از شکار نواحی به درک خطوط قرمز همیشه به ما آموخته اند که به دنبال نواحی ورود بگردیم و منتظر رسیدن قیمت به آن نقاط باشیم . این طرز تفکر ، ما را به موجوداتی منفعل تبدیل کرده است که همواره در کمین می نشینند . اما حقیقت اصلی بازار این است که ورود های بزرگ و اصلی مارکت هرگز به یک ناحیه نمی رسند ! در واقع ، بازار ورودی ندارد ، بلکه تنها یک استاپ لاس دارد . هیچ منطقه ای به عنوان ” ناحیه ورود ” وجود خارجی ندارد . تنها چیزی که اهمیت دارد ، یک استاپ لاس و یک تارگت است . این استاپ لاس ، نقطه حیاتی است . این نقطه ، مرز میان اعتبار و بی اعتباری است . در این دیدگاه ، معامله گر به جای اینکه به دنبال یافتن یک ناحیه ورود باشد ، تنها به دنبال شناسایی خط قرمزی است که قیمت به آن نمیرسد . این نقطه نرسیدن ، همان استاپ لاس بنیادین بازار است که اعتبار هر معامله ای به آن وابسته است . پس از آن هر ورود موفقی فقط و فقط با شانس همراه می شود . همیشه به دنبال ناحیه برای ورود می گردیم ؛ یعنی همیشه منتظر این هستیم که قیمت به یک محدوده یا قیمت مشخصی برسد . اما هیچ گاه به این فکر نمی کنیم که ورود های اصلی مارکت ، به یک قیمت مشخصی نمی رسند .
| کیوان یکانی |